جدول جو
جدول جو

معنی درم ریختن - جستجوی لغت در جدول جو

درم ریختن
(پَ گَ دَ)
ریختن درم. افشاندن درم، نور افشاندن. نور پاشیدن.
- درم ریختن ماه، نور افشانی کردن ماه:
ماه در آب چون درم ریزد
هر کجا ماهیی است بگریزد.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرو ریختن
تصویر فرو ریختن
جدا شدن و به پایین ریختن، جاری شدن، چیزی را به پایین ریختن
کنایه از نابود شدن، از بین رفتن
کنایه از خراب کردن، انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرح ریختن
تصویر طرح ریختن
کنایه از برای کاری برنامه ریزی کردن
چیزی را از روی نقشه ساختن، نقشۀ ساختن چیزی را کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(خوَرْدْ / خُرْدْ دَ)
نقشه کشیدن. پی ریزی کردن. پی افکندن. طرح ریزی نمودن
لغت نامه دهخدا
(رِ یَ شُ دَ)
حسد ورزیدن. ابراز حسد با اطواری کردن. (یادداشت مؤلف) ، کاری را به قصد آزار کسی انجام دادن. وررفتن. رجوع به کرمکشی و کرمکی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ خَ دَ)
بسیار خوی کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). خوی از چهره چکیدن، شرمنده شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
عشق میریزد عرق چون دل شود صید هوس
هر که میمیرد طبیبش میکشد شرمندگی.
ناظم هروی (از آنندراج).
، سعی در کاری کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
از پی شادابی معنی عرقها ریختم
فیضها ده در زمین شعر باران مرا.
رائج (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ دَ)
پاشیدن و ریختن مروارید. فروریختن مروارید، کنایه از سخن خوب و لطیف گفتن. (برهان). سخنان خوب و پاکیزه گفتن. (آنندراج) ، کنایه از گریه کردن و اشک ریختن. (برهان) (آنندراج). گریستن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشم ریختن
تصویر پشم ریختن
از اعتبار افتادن: فلانی دیگر پشمش ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو ریختن
تصویر فرو ریختن
ریختن به پایین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در ریختن
تصویر در ریختن
گریه کردن گریستن، سخن نغز و لطیف گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرح ریختن
تصویر طرح ریختن
نقشه کشیدن، پی ریزی کردن (عمارت و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشم ریختن
تصویر پشم ریختن
((~. تَ))
بی اعتبار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرح ریختن
تصویر طرح ریختن
((~. تَ))
نقشه کشیدن، برنامه ریزی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
التّعرّق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
Sweat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
transpirer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
jasho
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
پسینہ بہنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
เหงื่อออก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
ঘামানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
出汗
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
汗をかく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
zweten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
להזיע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
땀을 흘리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
berkeringat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
पसीना बहाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
sudare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
pocić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
пітніти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
schwitzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عرق ریختن
تصویر عرق ریختن
потеть
دیکشنری فارسی به روسی